کد مطلب:140265 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

رسیدن خبر شهادت جناب مسلم بن عقیل به سمع امام در منزل ثعلبیه
مرحوم شیخ مفید در ارشاد از عبدالله بن سلیمان اسدی و منذر بن مشمعل اسدی نقل كرده كه این دو گفتند: وقتی ما از اعمال حج فارغ شدیم به سرعت مراجعت نمودیم و غرض ما از تعجیل و شتاب آن بود كه در راه به جناب امام علیه السلام ملحق شویم تا آنكه ناظر عاقبت امر آن حضرت باشیم، پس پیوسته طریق می نمودیم تا به منزل زرود كه نام موضعی است نزدیك ثعلبیه به آن حضرت رسیدیم و چون خواستیم نزدیك حضرتش برویم ناگاه دیدیم كه از جانب كوفه سواری پیدا شد و چون سپاه آن حضرت را دید راه خود را گردانید و از جاده بیك سوی شد و حضرت اندكی مكث فرمود تا او را ملاقات كند چون از او مأیوس شد از آنجا گذشت ما با هم گفتیم كه خوب است برویم این مرد را ببینیم و از او خبری بپرسیم زیرا او حتما اخبار كوفه را می داند، پس خود را به او رساندیم و بر او سلام


كردیم و پرسیدیم از چه قبیله ای می باشی؟

گفت: از بنی اسد هستم.

گفتیم: ما نیز از همان قبیله ایم، پس اسم او را پرسیده و خود را به او شناساندیم و سپس از اخبار تازه كوفه پرسیدیم؟

گفت: خبر تازه آنكه از كوفه بیرون نیامدم مگر آنكه مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را كشته دیدم و با دیدگان خود مشاهده كردم كه پاهای ایشان را گرفته بودند و در بازارها می گردانیدند، پس از آن مرد گذشته و به لشگر امام علیه السلام ملحق گشته و رفتیم تا شب فرارسید، به ثعلبیه رسیدیم، حضرت در آنجا منزل كردند چون امام در آنجا نزول اجلال فرمودند ما بر آن جناب وارد شده و سلام كردیم امام علیه السلام جواب سلام را مرحمت كردند.

عرض كردیم: نزد ما خبری است اگر خواسته باشید آشكارا گوئیم و اگر نه در پنهانی عرض نمائیم.

آن حضرت نظری به جانب ما و بسوی اصحاب خود كرده فرمودند: من از این اصحاب خودم چیزی را پنهان نمی كنم، آشكارا بگوئید.

پس ما آن خبر وحشت اثر را كه از آن مرد اسدی شنیده بودیم عرض كردیم.

آن جناب از استماع این خبر اندوهناك گردید و مكرر فرمود: انا لله و انا الیه راجعون رحمة الله علیهما، خدا رحمت كند مسلم و هانی را.

پس ما عرض كردیم: یابن رسول الله هل كوفه اگر بر شما نباشند از برای شما نخواهند بود و التماس می كنیم كه شما ترك این سفر نموده و برگردید.

حضرت متوجه اولاد عقیل شد و فرمود: شما چه مصلحت می بینید در برگشتن، مسلم شهید شده؟

عرضه داشتند: به خدا قسم كه برنمی گردیم تا طلب خون خود نمائیم یا از آن شربت شهادت كه آن سعادتمند چشیده ما نیز بچشیم.


پس حضرت رو به ما كرده و فرمودند: بعد از اینها دیگر خیر و خوبی در عیش دنیا نیست.

ما دانستیم كه آن حضرت عازم بر رفتن است، گفتیم خدا آنچه خیر است شما را نصیب كند و آن حضرت در حق ما دعا كرد.

اصحاب عرضه داشتند: كار شما از مسلم بن عقیل نیك جدا است اگر كوفه بروید مردم به سوی جناب شما بیشتر سرعت خواهند كرد.

حضرت چون به خاتمه كار واقف و آگاه بودند سكوت كرده و چیزی نفرمودند.

به روایت مرحوم سید بن طاووس در لهوف چون خبر شهادت مسلم به سمع مبارك امام علیه السلام رسید سخت گریست و فرمود: خدا رحمت كند مسلم را، او به سوی روح و ریحان و جنت و رضوان رفت و به عمل آورد آنچه بر او بود و آنچه بر ما است باقی مانده است، پس اشعاری در بیان بی وفائی دنیا و زهد در آن و ترغیب در امر آخرت و فضیلت شهادت اداء فرمودند.

مرحوم محدث قمی در منتهی الآمال می نویسد:

از بعضی تواریخ نقل شده كه مسلم بن عقیل سلام الله علیه را دختری بود سیزده ساله كه با دختران امام حسین علیه السلام می زیست و شبانه روز با ایشان مصاحبت داشت چون امام حسین علیه السلام خبر شهادت مسلم را شنید به سراپرده خویش درآمد و دختر مسلم را پیش خواست و نوازش بسیار نمود بطوریكه از حد معمول و عادت بیرون بود، دختر مسلم از آنحال صورتی در خیالش مصور گشت عرض نمود:

یابن رسول الله با من ملاطفت بی پدران و عطوفت یتیمان مرعی می داری، مگر پدرم مسلم را شهید كرده اند؟!!!

حضرت دیگر تاب نیاورده و نیروی شكیبائی از دست داد با صدای بلند


گریست بعد فرمود:

دخترم اندوهگین مباش، اگر مسلم نباشد من پدر تو باشم و خواهرم مادر تو و دخترانم خواهران تو و پسرانم برادران تو باشند.

دختر مسلم فریاد برآورد و زار، زار بگریست و پسرهای مسلم سرها از عمامه عریان ساختند و به های های بانگ گریه در انداختند و اهل بیت در این مصیبت با ایشان موافقت كردند و امام حسین علیه السلام از شهادت مسلم سخت كوفته خاطر گردید.